بچه های مدرسه و آقا محمدصدرا
گفته بودم که مامان توی یه دبستان کار می کنه. از وقتی شما روز به روز بزرگتر میشی و مامان هم تابلوتر میشه کم کم کوچکلوهای مدرسه دارن می فهمن که شما اومدی توی دل مامان.. الان که دیگه فکر کنم همشون فهمیده باشن. فکر کنم بعضی هاشون به تو حسودی شون بشه. بعضی ها همچین به دل مامان زل میزنن. بعضیها هم لبخند ژوکوند تحویل مامان می دن. خلاصه شاگردای مامان هم حسابی شیطون بلان. یکشیون اومده مستقیم بهم میگه باید نی نی تون دختر باشه و راهشو کشیده رفته... بقیه هم یکی یکی میان میپرسن شما نی نی دارین... تازه بین اقوام و فامیل ها هم توی عید دیدنی ها مشخص شد مهدیه نوه عموی مامان که شاگرد مدرسه مامانه هم رفته خونشون رو پرکرده. دختر عموی مامان میگفت همه بچ...